توضیحات
|بالاخره چیزی یا کسی خواهد آمد. اگر هم نیامد، نوش جان بکت!|
دو رفیق قدیمی، ماریس هِرن و چارلی ردموند، در ترمینال قایقرانی بندری در اسپانیا دربهدر بهدنبال دختر جوان ماریس میگردند که از خانه فرار کرده است. این انتظار و کاوش بهانهای میشود برای مرور خاطرات یک عمر ماجراجویی مشترک. حال مسئله اینجاست: دختر میآید یا خیر؟ او سه سال است که پدرش را ندیده؛ شاید هم هرگز نبیند!
از متن کتاب
«ماریس میخواست دوباره آنجا را هم ترک کند اما حالا دیگر اینجا ریشه دوانده بود؛ ایرلند لعنتی: رفقای خندانش، کوههای سخنگویش، زمینهای تسخیرشدهاش، خاطرات دریایش، طبیعت بکر و دردسرهایش، افسردگیِ همهگیر و روزهای کوتاهش.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.