توضیحات
|در خاکی که نفرین شده، حتی پس از مرگ هم هیچکس آرام نمیگیرد.|
شب هرگز کاراکاس را ترک نخواهد کرد داستان زنی است به نام آدلایدا فالکون که بهتازگی مادرش را از دست داده و در شهری که همهچیزش در آستانۀ فروپاشی است، سعی میکند زنده بماند. بعد از دفن غریبانۀ مادرش، خانهاش هم به دست شورشیان تصاحب شده و فقط یک بارقۀ امید در زندگیاش باقی میماند: مرگ «دخترِ زن اسپانیایی»، که شباهت زیادی به او دارد!
از متن کتاب
«نگاهی به چمنهای هرسشدۀ دور قبرش انداختم و فهمیدم که مادرم، تنها خویشاوند مردهام، مرا به این سرزمین پیوند داده است؛ این سرزمین که مردمانش را بیرحمانه میبلعید یا تبعیدشان میکرد. ملتی در کار نبود. عاقبت سروکار همهمان به چرخگوشت میافتاد.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.