توضیحات
متفقین، پاریس را از اشغال نازیها درآوردهاند و شکست آلمان در جنگ تا حد زیادی معلوم شده است. مرد جوانی از مرگ نجات پیدا کرده که راوی آن را ناعادلانه میخواند، چرا که زنده ماندن در چنین شرایطی از مرگ بدتر است. صحنۀ تیراندازی به مرد جوان تداعی میشود؛ لحظهای که نازیها قصد کشتنش را داشتند، اما او زنده ماند. با وجود اینکه جان سالم بهدر برده بود اما مردن را تجربه کرده و مرگ را میزیست. لحظۀ تیراندازی احساس سبکی میکرد و فقط منتظر بود که زندگی تمام شود. راوی اعتراف میکند که نمیتواند احساس مرد جوان را در آن لحظه توصیف کند. مردد است، نمیداند مرد جوان احساس آزادگی میکرد یا بدبختی، شاید هم خوشبخت بود و از مرگ نمیهراسید. درنهایت اینطور نتیجه میگیرد که مرد جوان در مرگ زنده میماند؛ مرگی که در عین زنده بودن شکل گرفته است و دیگران را مرده میبیند.
هر جلد از مجموعۀ «نقد و داستان» دربردارندۀ یک داستان کوتاه کلاسیک از نویسندهای سرشناس است که با یک یا دو مقالۀ نقد ادبی از منتقدانی مطرح همراه شده و در قالب یک کتاب به چاپ میرسند. در این کتاب، داستان بلانشو با نقدی از ژاک دریدا همراه شده است. دریدا در نقدش دربارۀ داستان بلانشو، آن را داستانی بر اساس واقعیت زندگی نویسنده میخواند و همراستایی حقیقت (آنچه برای کسی اتفاق افتاده) و شهادت (آنچه کسی شاهدش بوده) را به چالش میکشد. همچنین از ارتباط بین جنگ جهانی دوم و روشنفکران آن دوره صحبت به میان میآورد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.