واقعیت این است که خیلی از ما رویای نویسندگی یا دستِکم خوبنوشتن را در سر داریم، اما نمیدانیم کدام مسیر ما را به جهانِ رویایی نوشتن هدایت میکند و ستارهی افتخارِ «نویسنده» بودن را به سینهمان میچسباند.
محمدحسین شهسواری که یکی از نویسندههای خوب ادبیات ایران است در کتاب «حرکت در مه» نوشته: «اگر استعداد نویسندگی داشته باشید، باید خودتان را بکشید تا نویسنده شوید.» خب! آقای شهسواری رک و بیمقدمه آب پاکی را میریزد روی دستمان که خوب نوشتن اصلا کار آسانی نیست و باید کفشهای آهنی به پا کنیم در مسیر پر پیجوخمِ نویسندگی. لابد میگویید: «خیلی خب! قبول! کفش آهنی پایمان میکنیم. شما فقط مسیر را نشانمان بدهید.»
اگر پای صحبت نویسندههای برجستهی دنیا بنشینید هر کدام یک داستان متفاوت از ماجرای نویسندهشدنشان را برایتان روایت میکنند. اما مسیر و روشی که بین تمام نویسندههای دنیا مشترک است این است که در طول زندگیشان بیرحمانه کتاب خواندهاند و صدها یادداشت نوشتهاند و از مچالهکردن و حذفکردن نوشتههایشان هراس نداشتهاند.
جالب است بدانید هاروکی موراکامی که یکی از نویسندههای برجسته و شناختهشدهی جهانِ ادبیات است، هیچوقت تصمیم نداشته نویسنده شود. اما یک روز، وقت تماشای مسابقهی فوتبال، ندایی درونش فریاد میزند: «باید بنویسی!» و به این ترتیب موراکامی پرتاب میشود به جهانِ کلمات و نویسندگی. او در کتاب «از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم» شباهتهای دوندگی و نویسندگی را به تصویر میکشد. در بخشی از فصل اول این کتاب آمده:
«دویدن از دید من، هم تمرین است و هم یک استعاره. من با دویدن هر روزه و شرکت در مسابقات مختلف ذره ذره ملاکها را بالاتر میبرم، و با شفافکردن هر مرحله از کار در واقع خود را ارتقا میدهم. دلیل تلاش هر روزهی من دست کم همین بوده است که سطح کار خود را بالا ببرم. خودم میدانم که دوندهی بزرگی نیستم، از هیچ نظر. معمولی هستم یا شاید بتوان گفت متوسط. ولی مسئله آن نیست، بلکه نکتهی مهم این است که آیا میتوانم از دیروز بهتر باشم یا نه. در دوهای استقامت تنها رقیبی که باید بر آن غلبه کرد، خود است، کسی که قبلا بودهاید.»
در مجموعه یادداشتهای «الفبای نویسندگی» تصمیم داریم نقشهی راهباریکههای خوبنوشتن را در اختیارتان بگذاریم و بقیهاش را بگذاریم به عهدهی خودتان. پس کفشهای آهنیتان را پایتان کنید و از همین حالا بدانید که باید خودتان را بکشید تا نویسنده شوید. خیالتان راحت! ما ابزار این خودکشیِ دلچسب را در اخیتارتان میگذاریم!
یاد+داشتها: این سوی نوشتن
برای تمرین خوب نوشتن لازم نیست هدف نویسندهشدن را در سر داشته باشیم. همین که بتوانیم از نوشتن و ثبت جزییات با کلمات، احساس بهتری داشته باشیم بهترین بهانه است تا سعی کنیم به این سوی دیوارِ نوشتن سرک بکشیم و ببینیم چه خبر است؟
یکی از راههایی که میتوانیم «نوشتن» را تمرین کنیم، «خاطرهنویسی» یا ثبت «یادداشتهای روزانه» است. مواد لازم برای این کار یک صفحهی خالی word (یا یک صفحهی خالی کاغذ) و چند کیلو احساسِ نیاز و علاقه به نوشتن است. برای شروع کار هم نیازی نیست آپولو هوا کنید. کافیست تصمیم بگیرید بنویسید. وقتی تصمیم به نوشتن بگیرید نیمی از راه را رفتهاید. بعد از این تصمیم در سراشیبی دامنهی یک کوه سرسبز قرار میگیرید و کلمات شبیه گیاهان ترد کوچکی کنارتان سبز میشوند. بدون آن که به خودتان سخت بگیرید، برای نوشتن احساسات، افکار و اتفاقهای روزمرهی زندگیتان کلمات را انتخاب کنید. انگار برای صمیمیترین دوستتان خاطرهای کوتاه را تعریف میکنید. اگر برای این یادداشتهای روزانهتان مقدمهای هم در نظر بگیرید که خیلی عالی میشود.
با خودتان مهربان باشید و انتظار نداشته باشید شبیه یک نویسنده بنویسید. از بیان کردن احساسات و افکارتان با کلمات لذت ببرید و خوشحال باشید که به لطف نوشتن میتوانید از زاویهای متفاوت به خودتان و زندگیتان نگاه کنید. راستی! یادتان باشد یکی از راههایی که به بهتر نوشتنتان کمک میکند تداوم در تمرین نوشتن است. موراکامی در راستای اهمیتِ تداوم در نوشتن میگوید:
«قابلیت مهم بعدی برای یک رمان نویس، استمرار و پایداری است. اگر کسی سه چهار ساعت در روز بر نوشتهاش تمرکز کند و بعد از یک هفته خسته شود، قادر به نوشتن اثری بلند نخواهد بود. یک داستاننویس یا کسی که سودای نوشتن یک رمان را در سر میپروراند، باید آنقدر حوصله داشته باشد که به مدت شش ماه، یکسال و یا دوسال هر روز بر کارش تمرکز کند. آن را میتوان با عمل تنفس مقایسه کرد. اگر تمرکز را فرآیند نفسگیری و دم بدانیم، در آن صورت استمرار، هنر آرام آرام نفس بیروندادن و بازدم است، در عین حال که هوا نیز در ششها ذخیره میشود. چنانچه توازنی میان این دو برقرار نشود در درازمدت نمیتوان کار رماننویسی را ادامه داد، یا دستکم کاری بسیار سخت خواهد بود. پس باید بتوان دم و بازدم، هر دو را انجام داد. خوشبختامه این دو آموزه -تمرکز و استمرار- چون اکتسابی هستند و کاراییشان با تمرین و تکرار بالاتر میرود، تفاوتی اساسی با استعداد دارند. با هر روز پشت میز تحریر نشستن و واداشتن خود به تمرکز بر موضوعی میتوان هر دو را فراگرفت. از بسیاری جهات شبیه فرآیند ورزدادن عضلات است.»
خب دیگر! منتظر چه هستید؟ زودتر دست به کار شوید و یکی از اتفاقهای امروزتان را بنویسید…
قاپزدنِ سوژهها
حالا نوبت این است که چند فرمول ساده برای شکارکردنِ سوژه یا همان «ایدهیابی» برای نوشتن را در اختیارتان بگذاریم.
برای ما که به نوشتن علاقه داریم و دلمان میخواهد افکار و احساسات درونیمان را به قلم بیاوریم، بزرگترین سوال یا چالش این است: «دربارهی چه بنویسیم؟» پاسخ این سوال، کنار دستمان است، یا حتی نزدیکتر از آن، در سرمان! احساسات، افکار و تجربههای شخصی بهترین سوژه و بهانهاند برای نوشتن. ما میتوانیم از هر تجربهی کوچک و بزرگِ شخصی وام بگیریم تا تمرین نوشتن کنیم. از احساسمان به کسی که دوستش داریم بنویسیم، یا از اولین تجربهی شخصیمان، مثل پخت یک غذا، سفر به یک مکان تازه، پیدا کردن یک دوست جدید و هر تجربهای که احساس و عواطفمان را بیدار و ذهنمان را درگیر میکند.
فیلمها، کتابها، عکسها و یک موسیقی خوب هم میتواند شبیه یک معجون جادویی عمل کند و ایدهها و سوژههای مختلفی را در ذهنمان روشن کند. ما میتوانیم از سکانسهای یک فیلم ایده بگیریم برای نوشتن، یا از پاراگراف و گزیدهی یک کتاب. حتی ممکن است با شنیدن یک موسیقی خوب، خاطرهی فراموششدهای، رنگ بگیرد و بهانهای شود برای نوشتن.
ایدهها و سوژهها شبیه پرندههای کوچکی، کنارمان در حال پروازند. کافیست چشم بینایی داشته باشیم برای دیدن و گوش شنوایی برای شنیدن؛ و البته شجاعت این که تنبلی را کنار بگذاریم و صفحهی سفیدی را انتخاب کنیم و اولین کلمه را بنویسیم…
در یادداشتهای بعدی «الفبای نویسندگی» دربارهی عناصر داستاننویسی و شیوههای نوشتن بیشتر با هم حرف میزنیم…