توضیحات
| در گذرگاه شب و روزت اگر خار و خسی است، با دو انگشت کرامت بر کن و آزاد باش. |
بعد از خواندن پاره نکردیم قصۀ زندگی زنی از خلال نامههایش است. نامههایی صدساله که هنگام تخریب یک ساختمان قدیمی در یک چمدان پیدا شدند. قصۀ رباب دیدهبان، زنی ساده و معمولی که در روشنایی شعلۀ تنها چراغ خانه مینشست و برای خودش، برای من و برای تو مینوشت و بخش مهمی از تاریخ ایران را بازمیگفت؛ بخشی که در پستوها، نامهها و چمدانهای چرمی قدیمی و توی زیرزمینهای خاکگرفتۀ خانههای کلنگی گم شده بود. قصۀ خودش و تمام زنانی را که برای اولین بار، بیخجالت و ترس از عشق و درد و حتی خشمشان حرف زدند، زنانی که دندان روی هم فشردند، از پلههای مرمری ساختمان تلگرافخانه بالا رفتند، درِ اتاقهای دلگیر رؤسای بیحوصله را باز کردند و روشن و سربلند وارد شدند و به قول پدر رباب حتی کاری مردانه کردند؛ اما همیشه زن بودند، عاشق بودند و عاشق ماندند.
از متن کتاب:
آمدیم سر گله از روزگار و شکایت از تنهایی و مهیا نبودن وسایل زندگی. چه میشود کرد، باید با پیشامدها ساخت. حال که در عالم مادی نمیشود راحت و خوش بود، باید در عالم خیال وسایل سرگرمی پیدا کرد. همانطور که از چندی قبل دنبال کردهام، هروقت بیکار شدید، به خیال شعر گفتن بیفتید.


نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.