توضیحات
این کتاب، داستانِ رستورانی با نام «سوپ و خمیر ترش» در سانفرانسیسکو است که معجزه میکند. چیمن و بئورگ دو برادرند که آنجا را اداره میکنند. آنها در این شهر بزرگ در یک آپارتمان غذایشان را میپزند و بهطور غیرقانونی آن را سرو میکنند، و البته جایشان را هم به کسی لو نمیدهند. لوآ که از شرایط کاری و شغلش به هیچ وجه راضی نیست، اتفاقی سر از این رستوران خانگی درآورده و با خوردن این سوپ احساس عجیبی را تجربه میکند: آرامش! هم جسمی و هم روحی؛ احساسی که مدتهاست تجربه نکرده. زمانی که این دو برادر مجبور میشوند از آمریکا بروند، دستورپخت این سوپ خوشمزه و معجزهآسا را به تنها کسی که به او اعتماد دارند میدهند: لوآ. درست از همان لحظه زندگی او برای همیشه دگرگون میشود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«روز جمعهای بود و بعد از یک روز کاری فشرده با کوهی از غم که درونم میچرخید، وارد خانه شدم. آن روز کنار تمام ارزیابیهای کدگذاری من قرمز شده بود، همراه با نظرهای تحقیرآمیز. مدیرم «پیتر» با ملایمت هرچهتمامتر از من درخواست بازسازی کد کرده بود (احتمالاً موتور غرولندش به اندازهی کافی گرم نشده بود). از یک طرف کجخلق و بداخلاق شده بودم و به همهچیز بدوبیراه میگفتم و از طرف دیگر خودم را سرزنش میکردم. منتظر بودم تا بالاخره این خوددرگیری شبم را خراب کند. با صدای لرزان و کشیدن آهی، سفارش غذا را به بیورگ دادم. وقتی برادرش آمد، غذای دیگری آورده بود؛ یک ظرف سوپ تند پروپیمانتر، و به جای یک تکه نان برای ترید، دو تکه گذاشته بودند. با صدای آرام و پچپچوار گفت: «تند و آتشین مخصوص سرآشپز.» سوپ آنقدر تند بود که تمام درماندگیام را سوزاند، و مثل ظرفی که توی آب جوش خیسخورده و ساییدهشده، تمیز و سرحال به رختخواب رفتم.
آیا اگر بگویم سوپ و خمیرترش خیابان کلمنت زندگی من را نجاتداده، اغراق کردهام؟ آن شب، به جای آن که خواب به چشمم نیاید و شکمم قاروقور کند و زیر و رو شود، یک کلّه تا صبح خوابیدم. کشتی زندگیام آرام گرفته بود. با وزنهی تعادل سوپ تند و آتشین و نان خوشبو و شاید دو دوست جدید یا یک همچین چیزی، آرام و بیحرکت روی آب مانده بودم.»
رمان «خمیر ترش» در سال ۲۰۱۷ نامزد دریافت جایزهی بهترین اثر داستانی به انتخاب کاربران سایت گودریدز شده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.