گودال

ریال560,000

کنان جونز-نیلوفر خسروی بلالمی-132- رقعی نرم-1399-

شناسه محصول: 9023903 دسته: برچسب: , , , ,

توضیحات

کندن گودال برای شکار گورکن کاری طاقت‌فرسا و زمان‌بر است. و کنان جونز در رمان گودال زبان و روایت را درست به همین روش به کار می‌گیرد و کار خواندن را به فرایندی طاقت‌فرسا و زمان‌بر تبدیل می‌کند تا خواننده‌ای که این کتاب را به دست گرفته است؛ مانند شکارچی گورکن به تقلا بیفتد؛ اشیا را از روی حسی بشناسد که به حضور فیزیکی‌شان داده می‌شود یا تمرین کند و گوشش را به نام‌آواهایی عادت بدهد که به نظر ناآشنا می‌آیند.همان‌طور که پاتریک بارکهام برای گاردین می‌نویسد، در این رمان دو مرد هستند که یکی نماد زندگی و دیگری نماد مرگ است؛ یکی کشاورزی است که در به دنیا آوردن بره‌ها کمک می‌کند و دیگری مرد بدون نامی است که گورکن‌ها را می‌کشد. زبان روایت هم مانند شخصیت‌های محوری آن دو سبک متفاوت دارد؛ گویی هرآنچه در زمین‌ها و ذهن مرد کشاورز می‌گذرد شاعرانه است و هرآنچه در زمین‌ها و دوروبر مرد دیگر می‌گذرد پر از خشونت؛ اما جونز نمی‌گذارد دنیای داستانی‌اش سیاه و سفید شود. پس زندگی خشن شکارچی را با رابطه‌ی ویژه‌ی او با سگ‌هایش تلطیف و شاعرانگی‌ها و لطافت زندگی کشاورز را با خاطرات و دشواری‌های نگهداری از گوسفندان کم‌رنگ می‌کند. در ابتدای هر بخش از کتاب گودال خواننده باید تلاش کند تا متوجه شود این تکه از رمان سرگذشت کدام‌یک از این دو مرد است تا کم‌کم بتواند خط زندگی هر دو را در ذهنش دنبال کند و پستی و بلندی‌های زندگی‌شان را بشناسد.تصویری که جونز از یک روستا در ولز ارائه می‌کند هم از ویژگی‌های بسیار مهمی است که در زبان روایت داستان خود را نشان می‌دهد. او با استفاده از نام‌آواها و اشاره به صداهای روستا در شب، ترس‌ها، خوشی‌ها و زیبایی‌های شب روستا را به تصویر می‌کشد؛ و خواننده را با خود تا عمق روستا می‌برد. حضور پررنگ شب و فعالیت‌های شبانه حالت رؤیایی و ابهام ویژه‌ای به واژه‌‌ها، تصاویر و به‌طور کلی زبان داستان می‌دهد. و خواننده به امید بارقه‌ای از نور روایت را دنبال می‌کند تا به جایی برسد که بتواند، حتی اگر شده برای لحظه‌ای، این سرزمین تیره‌وتار را در پرتوی آن نور تجربه کند. اما آن جرقه‌ی نهایی مانند تابش نور چراغ‌قوه‌هایی در دل تاریکی است که او را میخکوب کرده و اجازه‌ی هرگونه حرکت و واکنشی را از او می‌گیرد.در بخشی از اثر گودال می‌خوانیم:مرد کشاورزی به بیرون نگاه می‌‌کند. حواسش به صداهایی است که آرامش مزرعه را برمی‌آشوبند؛ صداهایی گوش‌خراش از دوردست. دست‌هایش را آرام مشت کرد. دوباره غرق شد در افکارش. در گذشته. در چیزهایی که حالا او را به یک ماشین تبدیل کرده بود؛ قطعه‌ای از یک دستگاه بدون هوشیاری.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “گودال”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *