«پیشتر و در سال ۲۰۱۶، کتابی با عنوان کار عمیق منتشر کردم. این کتاب دربارهی کمارزشی تمرکز عمیق بود و اینکه چطور تاکید دنیای حرفهای بر ابزارهای ارتباطی گیجکننده، افراد را از ارائهی بهترین کار خود بازمیدارد. همانطور که کتاب مخاطبانی پیدا میکرد، کمکم پیامهای بیشتری از خوانندگان آن به دستم میرسید. برخی برایم پیام میفرستادند، برخی دیگر هم در جمعهای عمومی من را گیر میانداختند و بیشترشان یک سوال مشخص میپرسیدند: «دربارهی زندگی شخصیشان چطور؟» آنها با استدلالهایم دربارهی علتهای حواسپرتی در محل کار موافق بودند، اما همانطور بعد توضیح دادند، بهطور چشمگیری بیشتر از این موضوع ناراحت بودند که فناوریهای جدید ساعتهای غیرکاری آنها را بیمعنا و عاری از رضایت میکرد. این موضوع توجهام را جلب کرد و به طور غیرمنتظرهای مرا به جریان شتابزدهی وعدهها و خطرهای زندگی دیجیتال انداخت.
تقریبا تمام کسانی که با آنها صحبت کردم به قدرت اینترنت اعتقاد داشتند و به این نتیجه رسیده بودند که اینترنت میتواند و باید نیرویی باشد که زندگیشان را بهبود ببخشد. آنها بهحتم نمیخواستند از جستوجوگر گوگل دست بکشند یا اینستاگرام را کنار بگذارند، اما احساس میکردند ارتباط فعلی با فناوری ناپایدار است؛ به این معنی که اگر بهزودی چیزی تغیر نمیکرد، آنها هم درهم میشکستند.
اصطلاح مشترک کاربردی در این گفتوگو دربارهی زندگی دیجیتال مدرن، خستگی بود. این به آن معنا نبود که هر یک از برنامههای کاربردی یا وبسایتها بهخودی خود بد بودند. بسیاری از افراد به روشنی توضیح میدادند مسئلهی تاثیر کلی سرگرمیهای خیرکنندهی بسیار متنوعی است که توجه آنها را بهشدت به خود جلب میکنند و خلقوخویشان را تغییر میدهند.
مشکل آنها با این فعالیت جنونآسا چندان به جزئیات مربتط نیست، بلکه با این واقعیت در ارتباط است که استفاده از تکنولوژی به طور فزایندهای از کنترلشان خارج میشود. افراد کمی میخواهند زمان زیادی را آنلاین باشند، اما این ابزارها راهی برای پرورش اعتیادهای رفتاری دارند. تمایل به استفاده از توییتر یا بهروزکردن سایت رِدیت، مانند یک تیک یا وسواس عصبی میشود که زمان طولانی و نامحدود را به زمانهای بسیار کوچکی تبدیل میکند تا ضرورت حضور در این سبک زندگی را تایید کند؛ همان سبکی از زندگی که سخت به آن مشغولاند.»
شیفتگان اطلاعات بیپایان
اگر شما هم جزء آن دسته از افرادی هستید که زمان زیادی در روز را به گشتوگذار در شبکههای اجتماعی اختصاص میدهید، تمرکز کافی در امور شغلیتان ندارید، از ساعتهای غیرکاریتان احساس رضایت نمیکنید و استفاده از تکنولوژی و اینترنت از کنترلتان خارج شده، وقتش رسیده شروع به خواندن مینیمالیسم دیجیتال: گوشهای خلوت در جهانی شلوغ را آغاز کنید. این کتاب با ترجمهی زهرا حسینیان در نشر خوب منتشر و روانهی بازار کتاب شده است.
بیراه نبود که اندرو سالیوان در مقالهای هفت هزار کلمهای با عنوان «زمانی انسان بودم» در مجلهی نیویورک نوشت:
«بمباران بیپایان اخبار، شایعات و تصاویر، ما را به معتادانی شیفتهی اطلاعات تبدیل کرده است. این مسئله مرا آشفته کرده است و شاید شما را هم پریشان کند.»
حق با سالیوان است، همهی ما تبدیل به معتادانی شدهایم که شیفتهی اطلاعاتیم و انگار راهی نداریم برای گریز از این ولعِ سیریناپذیر.
مینیمالیسم دیجیتال: لذتهای دنیای آفلاین را کشف کنیم
کال نیوپورت، نویسندهی کتاب مینیمالیسم دیجیتال: گوشهای خلوت در جهانی شلوغ، با ارائهی نمونههای متنوع از تجربیات واقعی، شیوهها و ایدههای متداول طرفداران مینیمالیسم دیجیتال را در اختیار خوانندگان قرار میدهد. او نشان میدهد كه چگونه دربارهی استفاده از رسانههای اجتماعی تجدیدنظر کنیم، مجدداً لذتهای دنیای آفلاین را کشف کنیم و با اختصاص دورههای خلوتگزینی، با نیروی قدرتمند درون خود دوباره ارتباط برقرار کنیم. سپس، راهکارهایی را برای بهکارگیری این شیوهها در زندگی ارائه میدهد که با فرآیند سی روزهی «پاکسازی دیجیتال» آغاز میشود. فرآیندی که تاکنون به هزاران نفر کمک کرده است تا کنترل زندگی را ماهرانه به دست بگیرند و از غرقشدن در دنیای مجازی دور شوند.
فلسفهی مینیمالیسم دیجیتال
کتاب با مقدمهای از تحقیقاتِ انجامشده دربارهی فواید و مضرّات شبکههای اجتماعی و به طور کلی زمانی که صرف اینترنت میکنیم آغاز میشود. نویسنده با اشاره به اینکه هدفش حذف کامل اینترنت از زندگی امروز ما نیست، روی این نکته تأکید میکند که ضررهای این ابزار بیشتر از چیزی است که حتی فکرش را میکنیم. او به این نکته اشاره میکند که شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک، سود خود را از مدت زمانِ گشت و گذار کاربران در این شبکه تأمین میکنند و به همین دلیل از هر ابزاری برای کشاندن ما به این فضا استفاده میکنند. مینیمالیسم دیجیتالی نیز همینجا معنا پیدا میکند؛ از ما میخواهد در شیوهی استفاده خود از این فضا تجدید نظر و آن را بهینهسازی کنیم.
نیوپورت دربارهی هدف خود از نگارش این اثر میگوید: «هدف این کتاب ارائهی دلایل محکمهپسند در دفاع از اثربخشی مینیمالیسم دیجیتال است؛ از جمله بررسی دقیقتر آنچه میطلبد و علت اثربخشی آن. سپس اگر به این نتیجه رسیدید که برای شما مناسب است به شما میآموزیم که چطور این فلسفه را فرا بگیرید.»
تکنولوژی چطور زندگی ما را تغییر داده است
بخشهای نخست کتاب مینیمالیسم دیجیتال به مبانی نظریتر اختصاص دارد و نویسنده در قسمتهای پایانی سعی میکند راهکارهای عملی ارائه دهد. در بخش اول کتاب، این نکته به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته که چطور شبکههای اجتماعی و تکنولوژیهای جدید، زندگی اجتماعی ما را تغییر دادهاند و چرا این فرآیند باعث افزایش تنشهای روانی به ویژه در جوانان شده است. اینجا نشان داده شده که استفادهی ما از اینترنت بسیار بیشتر از چیزی است که تصور میکنیم و آن را نوعی اعتیاد دانسته و با اعتیاد به سیگار و الکل مقایسه شده است. در این فصل به مسئلهی بازخوردهای مثبت و نقش آنها در جذب غریزی افراد تأکید شده است.
هدایت زندگی به سوی نومیدی کامل
ثورو در رمان معروف خود والدن، نوشته است: «تودهی مردم، زندگی خود را بهسوی نومیدی کامل هدایت میکنند.» و گرچه کمتر نقل قول شده است، در پاراگراف بعدی پاسخی خوشبینانه داده است:
آنها صادقانه فکر میکنند که انتخاب دیگری وجود ندارد. اما طبیعت هشداردهنده و سالم به آنها یادآوری میکند که خورشید در آسمان صاف طلوع میکند و هیچوقت برای کنارگذاشتن تعصبهایمان دیر نیست.»
فصل دوم، به فلسفهی مینیمالیسم دیجیتالی اختصاص دارد و تأکیدش روی این است که بفهمیم چه بخشی از فضای اینترنت واقعاً برای ما مفید است و از آن استفاده میکنیم. در این فصل قواعدی ارائهشده که ما را در شناخت این موضوع یاری میکند. برای بیان اولین قاعده از نوشتههای هانری دیوید ثورو استفاده شده و روی سادگی زندگی او در کلبهای جنگلی تأکید شده است. در این قسمت، این مسئله مطرح میشود که شلوغشدن زندگی باعث بالا رفتن هزینهها میشود و یک زندگی ساده و کوچک میتواند هزینه و زمان کمتری مصرف کند و رضایت بیشتری در پی داشته باشد. قاعدهی دوم با ارائهی یک اصل اقتصادی، این مسئله را مطرح میکند که وقتی حجم فعالیتی بیشتر از حد معیّنی شود، به جای سودرسانی، صرفاً باعث ضرر بیشتر میشود. در قاعدهی سوم، به زندگی فرقههای مسیحی آمیش و منونیت اشاره میشود که برخوردشان با تکنولوژی متفاوت است و تکنولوژی را در جوامع خود قبول نمیکنند اما آنها صرفاً روی بازدهی این تکنولوژیها برای جامعه تأکید دارند و چیزی را که مفید باشد درون خود میپذیرند یا صرفاً از آن استفادهی مفیدی میکنند.
بازگشت دوباره به زندگی
بخش سوم کتاب روی اهمیت اقدام سریع برای کنارگذاشتن تکنولوژیهای مخرب و سپس نظم بخشیدن به آنها تأکید میکند. نویسنده با اشاره به تحقیق میدانییی که روی ۱۶۰۰ شرکتکننده انجام داده، فرآیند کنارگذاشتن سی روزهی اینترنت را نشان میدهد. او سه مرحله برای این فرآیند معیّن میکند: کنارگذاشتن سی روزهی تکنولوژیهای غیرضروری، کشف فعالیتها و رفتارهایی که میتواند رضایت ما از زندگی بدون تکنولوژی را به ما بازگردانند و در نهایت بازگشت به استفاده از تکنولوژی از صِفر و صرفاً انتخاب آگاهانهی چیزهایی که استفادهی آنها برایمان مفید است.
در ستایش خلوتگزینی
بخش چهارم کتاب به مسئلهی تنهایی و آگاهی از ارزشهای انزوا اختصاص دارد. نویسنده در این فصل به داستان زندگی آبراهام لینکلن اشاره میکند و نشان میدهد که چطور انزوا و تنهایی به او در تصمیمگیریهایش کمک کرده است. او در این بخش از افراد دیگری مثل ثورو، مارتین لوتر کینگ و ویرجینیا وولف نیز مثالهایی دربارهی فواید تنهایی ذکر میکند. او همچنین روی این نکته تأکید میکند که ذهن انسان به ارتباطات اجتماعی گرایش دارد و تنها در نسبت با این ارتباطات است که معنای کامل و حقیقی خود را پیدا میکند. او برای تجربهی انزوا و بهره بردن از فواید آن، راهکارهایی ارائه میدهد مثل: گذاشتن گوشی تلفن در خانه، قدم زدنهای طولانی که در این مورد به نیچه اشاره کرده است و نوشتن نامههای برای خودمان تا سامان بهتری به اندیشههای خودمان ببخشیم.
لایک نکنید
فصل پنجم کتاب به دکمهی لایک شبکههای اجتماعی و اثرات مخربش در ازمیانبردن ارتباطات اجتماعی رودررو اشاره دارد. نویسنده روی این نکته تأکید میکند که کنشهای ما در شبکههای اجتماعی باعث این توهم میشوند که با دیگران ارتباط داریم اما در اصل بیشتر باعث احساس تنهایی ما میشوند. او روی اهمیت ارتباطات چهرهبهچهره تأکید میکند و میگوید یافتههای پزشکی نشان دادهاند ذهن انسان به چنین ارتباطاتی واکنش نشان میدهد و رضایت به همراه میآورد. به نظر او پارادوکس شبکههای اجتماعی آنجاست که برای ارتباط شکل گرفتهاند اما ارتباط را از بین میبرند. راهکارهای او برای داشتن ارتباطات بیشتر از این قرار هستند: کلیکنکردن روی دکمهی لایک، استفاده از پیامرسانها برای پررنگکردن روابط فیزیکی و تعیین زمانی خاص برای گفتگوی تلفنی یا فیزیکی به جای واردشدن در یک گفتگوی اینترنتی.
احیای اوقات فراغت
بخش ششم به مسئلهی فراغت ذهنی و خوشیهای زندگی و چگونگی بازیابی آنها اشاره دارد.
در بخشی از این فصل آمده: «بنت میگوید صرف انرژی بیشتر در اوقات فراغت، شما را پرانرژیتر میکند.» نویسنده با آوردن مثالهایی نشان میدهد که فراغت و لذتِ زندگی در درگیرشدن در فعالیتهای فیزیکی و مفید معنا پیدا میکند و استراحت صرف و چرخیدن در شبکههای اجتماعی نمیتوانند این نیاز را برطرف کنند. او به اهمیت کارهای فیزیکی و یدی اشاره میکند و ارزش آموختن مهارتهای جدید را به ما نشان میدهد. راهکارهای او در این مورد به قرار زیر هستند: یاد گرفتن تعمیر وسایل یا ساختن آنها با استفاده از کنش فیزیکی، تعیین یک زمانبندی مشخص برای استفاده از تکنولوژی و واردشدن به گروههای اجتماعی با اشاره به داستان زندگی بنجامین فرانکلین که در گروههای اجتماعی بسیاری عضویت داشت. او در نهایت از ما میخواهد به دو شیوه برای داشتن فعالیتهای مفید خود برنامهریزی کنیم، یکی برنامهریزی فصلی و دیگر برنامهریزی هفتگی.
از شبکههای اجتماعی حرفهای استفاده کنید
بخش هفتم، جمعبندی کلی فصلهای قبلی کتاب مینیمالیسم دیجیتال است و بار دیگر روی اهمیت کاهش زمان استفاده از شبکههای اجتماعی تأکید میکند و برای این موضوع راهکارهایی ارائه میدهد: پاک کردن شبکههای اجتماعی از گوشیهای هوشمند، استفادهی هوشمندانه و ماهرانه از شبکههای اجتماعی تا از فواید آن استفاده کنیم، کاهشدادن سرعت مرور اطلاعات در اینترنت یعنی مثلاً به جای خواندن سریع و پراکنده و ناقص اخبار در توییتر، از مقالههای خبری کمتر اما مفیدتر استفاده کنیم، استفادهی موقت یا دائمی از گوشیهای تلفن همراه مدل پایین که قابلیت اتصال به اینترنت یا اپلیکیشنهای موبایلی را نداشته باشند.
کال نیوپورت در بخشی از کتاب نوشته:
«ارتباط فعلی ما با فناوریهای دنیا که همهچیز در آن بسیار بههم مرتبط است، ثبات ندارد و ما را به ناامیدی کاملی نزدکی میکند که سالها قبل ثورو مشاهده کرده بود. اما همانطور که ثورو به ما یادآوری میکند «خورشید در آسمان صاف طلوع میکند.» و ما هنو زمی تونیم این وضعیت را تغییر بدهیم.
با وجود این، نمیتوانیم منفعلانه اجازه بدهیم که آشفتگی عنانگسیختهی ابزارها، سرگرمیها و حواسپرتیهای ایجادشده در عصر اینترنت را به ما دیکته کنند؛ اینکه چطور وقت خود را سپری کنیم یا چه احساسی داشته باشیم. باید دستبهکار شویم و از این فناوریها بهنحو احسن بهره ببریم و نیز ا بدیهای انها فاصله بگیریم. ما به فلسفهای نیازمندیم که یک بار دیگر مسولیت تجربههای روزانهمان را برعهدهی آرماننها و ارزشهای خودمان بگذارد و برای همیشه هوسهای ابتدایی و روشهای کسبوکار در منطقهی سیلیکونولی را از سلطه بر این مسئولیت خلع کند؛ فلسفهای که فناورینهای نوین را بپذیرد، اما نه به بهای دورشدن از طبیعت بشری که اندرو سالیوان هشدارش را به ما داده است؛ فلسفهای که تغییر درازمدت را بر رضایت کوتاهمدت الویت بدهد.
به عبارت دیگر، فلسفهای مانند مینیمالیسم دیجیتال.