کتاب نقشی در مه نوشتهی تان توان انگ (Tan Twan Eng) و ترجمهی شادی امیرافشاری، داستانیست دربارهی تضادها! دربارهی جنگ و صلح، عشق و نفرت و از همه مهمتر، فراموش کردن و به یاد آوردن! در این مقاله از سایت خوب به سراغ سطرهای درخشان نقشی در مه رفتهایم و کتاب را از لحاظ مفهومی و استفاده از نمادها و استعارهها با دقت بیشتری بررسی کردهایم، بنابراین تا پایان این مکاشفهی داستانی همراه ما باشید.
طرح اولیهی رمان نقشی در مه چیست؟
نقشی در مه با ترجمهی شادی امیرافشاری توسط نشر خوب به چاپ رسیده است. طرح اولیهی رمان نقشی در مه ( the garden of evening mists ) داستان زنیست به نام «یون لینگ» که میخواهد برای بزرگداشت خواهرش، یک باغ ژاپنی طراحی کند. او خواهرش را در اردوگاه کار اجباری ژاپنیها از دست داده و حالا برای ساختن باغ، بهسراغ باغبانی ژاپنی رفته که پیشتر باغبان امپراطور بوده است.
برای اطلاعات بیشتر از ماجرای اصلی کتاب و آشنایی با تان توان انگ، نویسندهی رمان نقشی در مه، این مقاله از سایت انتشارات خوب را از دست ندهید:
نقشی در مه ؛ یک رمان عاشقانه و متفاوت
از کمرنگترین جوهرها تا قویترین حافظهها
رمان نقشی در مه ( the garden of evening mists ) دربارهی به یاد آوردن و فراموش کردنِ توأمان است. در جایی از داستان «یون لینگ»، باغ را به عنوان مکانی برای فراموش کردن وحشیگریهای جنگ ملاقات میکند تا آرامش ِ از دست رفتهاش را بازیابد، و بعد از یک سال دوباره به همان مکان برمیگردد و این بار باغ، مکانیست برای به یاد آوردن و مرور کردنِ خاطرات خوش گذشته!
میتوان گفت تان توان انگ ( Tan Twan Eng ) با هوشمندی تمام دو حس متضاد فراموشی و یادآوری را در جزییات داستان نیز گنجانده است. دو هنر «باغبانی» و «خالکوبی» نقش بسیار پررنگی در رمان دارند، اثر باغبانی مدام در حال تغییر و فراموشیست اما خالکوبی برای همیشه میماند و موجب یادآوریست.
در قسمتی از داستان میخوانیم:
«باغهایی که «آریموتو سنسی» ساخته بود دیگر در شکل اولیهشان وجود ندارند. اما یک خالکوبی؟ یک خالکوبی تا ابد باقی میماند. کمرنگترین جوهر از خاطرهی انسانها بیشتر باقی میماند.»
گویا تان توان انگ، با آگاهی کامل از میان تمام هنرها این دو را برگزیده است. دو هنری که کاملا در خدمت محتوای رمان بهکار برده شدهاند و نقش کلیدی دارند. بهنوعی که هیچکدام را نمیتوان از داستان حذف کرد.
نقشی در مه و خالکوبی تلخ خاطرات ابدی
یون لینگ، همانقدر که از خاطرات جنگ و اردوگاه کار اجباری میگریزد، به همان میزان با دیدن جزییات به یاد اردوگاه میافتد. قسمتهایی از این یادآوریهای ناخواسته در ادامه آورده شده است، که با هم مرور میکنیم:
«قهوهاش را در نعلبکی ریخته و به آن فوت کرد. گفتم: «اگر ما این کار را میکردیم مادرمان دعوایمان میکرد. میگفت رفتاری سطح پایین است.» ولی اینطوری خیلی خوشمزهتر میشود. نعلبکی را برداشته با سروصدا هورت کشید. «امتحان کن» فنجان را هم زده، شیر غلیظ شدهی ته آنرا مخلوط کردم. به سرعت به اطراف نگاهی انداخته، قهوهام را در نعلبکی ریخته جلوی دهان گرفتم. اما دوباره آن را به سرعت پایین آوردم. مرا یاد نحوهی غذا خوردنم در اردوگاه انداخت.»
و در قسمتی دیگر از رمان نقشی در مه میخوانیم:
«بارانِ در پیش، بوی خشک و فلزی میداد گویی توسط رعد و برق خشک شده و در ابرها مدفون گشته بود. بوی آن مرا به یاد زمانی انداخت که در اردوگاه بودم، وقتی ذهنم به کوچکترین و بیاهمیتترین چیز میچسبید تا حواس خود را پرت کنم. یک پروانه که از روی یک بوتهی تیغ به هوا میپرید، تار عنکبوتی که با رشتههای ابریشمی روی شاخهی درختی تنیده شده بود تا هوا را برای یافتن حشرات الک کند.»
همچنین در جایی دیگر میبینیم یک تعظیم ساده که از رسوم عادی مردم ژاپن است، چهطور میتواند احساسات یون لینگ را جریحهدار کند:
««آریموتو» به سمت من تعظیم کرد اما من پاسخ ندادم، این کار مرا به یاد خاطرات بیشمار از زمانی انداخت که مجبور بودم تعظیم کنم، اینکه چگونه اگر سرعت عملم کافی نبود یا به اندازهی کافی خم نمیشدم سیلی میخوردم.»
یون لینگ در قسمتی از داستان نقشی در مه اثر تان توان انگ، اعتراف میکند همیشه در حال فرار از خاطرات تلخ بوده تا بتواند همهچیز را فراموش کند:
«آنچه بیش از همه مرا آشفته میسازد این لحظههایی است که با قاطعیت نمیتوانم به خاطر آورم که دقیقا چه چیز رخ داد. بیشتر عمرم را با تلاش برای فراموش کردن، صرف کردم ولی حالا تنها چیزی که میخواهم به یاد آوردن است.»
نقشی در مه ، در جستجوی گذشتهی از دست رفته
یون لینگ، به دنبال خاطرات از دست رفته است چرا که میداند انسان بدون خاطره، هویتی ندارد و در قسمتی از رمان مینویسد:
« وقتی تمام توانایی ارتباط با دنیای بیرون از خود را از دست بدهم، هیچچیزی جز آنچه به خاطر میآورم برایم نخواهد ماند. خاطراتم مانند سد ساحلی است که با جزر و مد از ساحل جدا شده است. گاهی غرق شده از دسترس من خارج میشود. این دورنما مرا به وحشت میاندازد. انسان بدون خاطراتش چیست؟ یک شبح بهدام افتاده بین دنیاها، بدون هویت، بدون آینده و بدون گذشته!»
همین خاطراتی که در توصیفش میگوید:
« خاطرات مانند لکههای آفتاب هستند بر روی درهای پوشیده از ابر که با حرکت ابرها جابهجا میشوند. هرازگاهی نور روی نقطهی خاص از زمان میافتد و آنرا برای لحظهای نورانی میکند قبل از اینکه باد، حفره را پر کند و دنیا دوباره زیر سایه برود.»
گذشته آنقدر در زندگی او پررنگ است که حتی در نگاه به یک «حواصیل» خودش را نشان میدهد! در جایی از کتاب نقشی در مه از زبان یون لینگ میخوانیم:
«در قسمت کمژرفای آب، حواصیلی خاکستری سرش را به سمت من کچ کرد. با یک پا که در هوا بالا نگه داشتهبود. همانند دست پیانیستی بود که نوتهای موسیقیاش را فراموش کرده! دقیقهی دیگر پایش را پایین انداخت و نوکش را در آب فرو برد. آیا این نوادهی همان حواصیلی بود که وقتی من اول بار به «یوگیری» آمدم اینجا خانه ساخته بود؟!»
و بعد کسی که ناظر این صحنه است خطاب به او میگوید: «طوری پرنده را نگاه میکردی که حس کردم داری به گذشته نگاه میکنی»
و چه توصیف شاعرانه و دقیقیست از مرور خاطرات گذشتهی یون لینگ! و شادی امیرافشاری، مترجم کتاب، چه زیبا این صحنهها را به فارسی روان برگردانده است.
نقشی در مه، روایتی در دل تضادهای انسانی
حضور تضادهای انسانی در جایجای رمان به چشم میخورد! یون لینگ، از جنگ میگریزد و به باغبانی روی میآورد تا به صلح و آرامش برسد، همزمان که او در دل جنگل در آرامش است، پیشروی نیروهای چریکی در اطراف جنگل، ادامه دارد و گویی صلح و جنگ در هم تنیده شدهاند.
همچنین او بهخاطر از دست دادن خواهرش در اردوگاه کار ژاپنیها از مردم ژاپن بیزار است. شرح علاقهی خواهرش به باغبانی و نفرت او از ژاپنیها در قسمتی از رمان آمده که در ادامه با هم میخوانیم:
«او گفت: شنیدم که برای خواهرت چه مشکلی پیش آمد. وحشتناک بود. من فقط یکبار او را دیده بودم، به خاطر دارم که خیلی به باغبانی علاقه داشت. گفتم: او همیشه رویای ساخت یک باغ ژاپنی برای خود را در سر داشت.
در حالی که بند چشمبندش را لمس میکرد گفت: برایش یکی بساز! میتواند یادبودی برای خواهرت باشد. نمیدانم به خاطر داری یا نه اما همسایهی من یک باغبان ژاپنیست. او باغبان امپراطور بوده است. باورت میشود؟ میتوانی از او بخواهی که باغ را برای – بله از آریموتو بخواه- که یک باغ برای خواهرت طراحی کند.
خاطر نشان کردم «او یک ژاپنیست.» ماگنوس گفت: «خب اگر یک باغ ژاپنی میخواهی…»
و بعدتر به یونلینگ، گفته میشود: «این نفرتی که در وجود توست نمیتوانی اجازه بدهی زندگیات را تحتالشعاع قرار دهد.»
و همچنین به او توصیه میشود که: «از همهی ژاپنیها به خاطر عملکرد بعضی از آنها بیزار نباش، رهایش کن… نفرتی که در توست را رها کن!»
یونلینگ بالاخره میتواند با نفرتش کنار بیاید اما زمانیکه از باغبان ژاپنی میشنود که به جای طراحی باغ حاضر است او را به شاگردی بپذیرد، این سطرها را از زبان او میخوانیم:
«فکر اینکه شاگردی او را بکنم و در هر لحظه آماده به خدمتش باشم به هیچ عنوان برایم خوشایند نبود. وقتی بعد از دوران اسارت در بیمارستان بستری بودم با خودم عهد کردم که دیگر هرگز اجازه ندهم کسی زندگیام را کنترل کند.»
اما در نهایت او به چیزی که از آن متنفر بوده، برمیگردد. او همزمان که از ژاپنیها کینه و نفرت دارد، عاشق باغبان ژاپنی میشود و رابطهای عاشقانه با او شکل میدهد.
تمام این تضادها در دل داستان نقشی در مه اثر تان توان انگ، به شکلی باورپذیر توصیف شده است. نثر تان توان انگ، شاعرانه است و مخاطب جذب توصیفها و استعارههای بدیع او از حالات درونی یک زن میشود. تان توان انگ، کاملا آگاهانه ریتمی کند را برای کتاب انتخاب کرده تا به جای این که باشتاب بگوید و رد بشود، همهچیز را نشان بدهد و مخاطب را وادار به مکث کردن، کند. مکثی که لذتش پس از تمام کردن داستان نیز همراه مخاطب خواهد ماند.
حرف آخر
خواندن نقشی در مه ( the garden of evening mists ) میتواند ما را به یاد این جمله از میلان کوندرا بیندازد که: «مبارزهی انسان در برابر قدرت، مبارزهی حافظه در برابر فراموشیست.» این درست همانچیزی است که در دل رمان نقشی در مه اتفاق میافتد. تقابل تضادهای انسانی در دل روایتی شگفتانگیز! تان توان انگ ( Tan Twan Eng ) در چهارصد و چند صفحه به چیزی دست یافته که بسیاری از نویسندگان، تنها میتوانند رویای به دست آوردنش را در سر بپرورانند.
برای تهیهی این کتاب خواندنی از انتشارات خوب، فقط کافیست به منوی «کتابها» مراجعه کنید و با چند کلیک ساده، کتاب نقشی در مه را سفارش بدهید. کتابی که میتواند شما را به سفری تکرارنشدنی مهمان کند.